جمعه، اردیبهشت ۱۲، ۱۳۸۲

امشب آسمان خراسان از غم آبروي خويش مي گريد.
امشب ملائك دايره حزن بسته اند. امشب قدسيان در آسمان ولوله اي به راه انداخته اند.
و من تنها در ميان اين شور عظيم، بي توفيقي خود را از پشت قاب شيشه اي نظاره گرم؛ وبغضي گلويم را مي فشارد. مني كه در شب تولد مولاي خويش چشم به جهان گشودم اينك در شب شهادت آن بزرگوار چون كودكي ميگريم. من كه كرم و لطف آن بزرگوار را با تمام وجود حس كرده ام ،
من كه وجود دوباره پدرم را به لطف يك نيم نگاه او دارم ؛ چگونه در منزل نشينم و فقط نذاره گر باشم.
خداوندا ! تو ميداني كه من با تمام رو سياهيم عاشق اين خاندانم ؛ پس به كدامين گناه مستوجب اين قسمت هستم.
يا امام غريب من وسيله انسانهاي بسياري را براي زيارت فراهم نمودم ، پس چرا خودم را به حضور نمي پذيري.
آه ! اگر آن حادثه نبود، من يكي بودم از هزاران كبوتري كه هم اينك به دور حرمت پر ميزنند. افسوس كه پاي حركت ندارم.
دلم براي ايوان طلايت تنگ شده. دلم براي رواقهايت تنگ شده. دلم براي دو ركعت نماز در حرمت تنگ شده.دلم براي كميل تنگ شده.
و اين چه شوري است كه همگان را زير و رو ميكند.....؟؟؟
باشد تا سعادت يابيم.

هیچ نظری موجود نیست: