سه‌شنبه، تیر ۰۷، ۱۳۹۰

Hi to your babye day

دو سال گذشت . دو سال از پایان آن شش سال کذایی گذشت . که اگر تا حالا هشت سال هم شده بود باری نداشت .
شش سال که همه اش شد منت و بدهکاری . عاشقانه ها جایش را به طعنه ها داد .
نمی گویم که یاد گذشته مرا با خود نمیبرد ، غمگین نمیکند ؛ چرا گه گاهی میکند ... بد هم میکند .
ولی در کل خوشحالم . دو سال است که آواره ی کافه های چرک نیستم . گرمای ظهر پنجشنبه‌های تابستان مغزم را تبخیر نمیکند .
دو سال است که مشتری دایم رستورانها نیستم . دو سال است که از هشت و نه شب تنها نیستم . دو سال بی تناقض ، تناقضات کوچه ی هشتم . دو سال بدون خاله بازی های بچه گانه . بدون جنگولک‌های شاعرانه .

باد ما را با خود برد و کسی را آورد که دوستم دارد ، دوستش دارم .
خوشبختی یعنی همین ... یعنی شاد بودن

ششم تیرماه نود