جمعه، فروردین ۰۲، ۱۳۸۷

بهاريه ، طلاييه



روز آخري كه تو اين سال ديدمت شب چهارشنبه سوري بود . چهارشنبه سوري ؛ واي كه از تكرار اسمش حالم بد ميشه. ياد فيلمش ميافتم . ولي اون شب همه چي آروم بود . من به تو كه كنارم نشسته بودي نگاه ميكردم و تو صف پمپ بنزين ميرداماد چيليك چيليك اشك مي ريختم . فكر دو هفته نديدنت داشت داغونم ميكرد . دست خودم نبود . عظمت روحت گاهي اوقات منو تو خودش مي بلعه و به اين فكر ميكنم كه تو زندگي هميشه ازت عقب خواهم بود .


آخرين ناهار سال 86 رو تو پستو باهم خورديم و تموم دلتنگي ها رو توي اون بشقابهاي زيتوني جا گذاشيم .
شب پنچ شنبه رفتم به عشق تو بساط سفره هفت سين گرفتم . قلبهاي قرمز نواري تو رو لابه لاي سيب و سكه و سبزي ، پيچ دادم تا دلامون به بركت سيب و سكه و جونه ي سبزي گره بخوره .


موقع سال تحويل وقتي مادرم رو بغل كردم و زدم زير گريه ازش خواستم كه برامون دعا كنه . برام دعا كرد كه سال ديگه با تو توي خونه خودمون باشيم . نميدونم دعاي ديگه ايي نداشتم . فقط تو رو از خدا التماس كردم و مثل يه مقدرالهي اونو تو ذهنم مجسم كردم .
نميدونم هر كي سفره رو ميبينه ياد زن گرفتن من مي افته . همه ميگن وقت شوهر كردنته ! فكر كنم كار اون قلبها است كه داره عشقمون رو تو سفره جار ميزنه . ميبيني ؛ همه هم تو رو باورشون شده . تو شدي جزيي از ما .


حالا تو ميري اون سر دنيا و من باز بي تو نم نم بارون رو مستي ميكنم و با تمام وجود سرشار از آرزوي بودنت ميشم . تو راه فيروزكوه تنهايي به يادت كوهن گوش ميدم و هر روز به جاي تو كنار دريا ميشينم تا سال آينده اين جاده زير پاهاي دوتامون باشه .
Do you believe رو داد ميزنم و به ياد تو پنجره ها رو باز ميكنم و باور دارم كه ما مال هميم .


نازنيم سال خوبي رو برات آرزو ميكنم و اميدوارم بهت خوش بگذره . مشتاقانه منتظر ديدارت هستم . دلتنگي نكن تا غم فراق شيريني وصال رو از بين نبره . دوست دارم بد مدل .


اول فروردين سال 87