سه‌شنبه، دی ۱۰، ۱۳۸۱

خانه دوست كجاست
درفلق بود كه پرسيد صبا
آسمان مكثي كرد‘ رهگذر شاخه نوري كه به لب داشت
به تاريكي شعرها بخشيدو به انگشت نشان داد سپيداري يا گفت
نرسيده به درخت كوچه باغي است كه از خواب خدا سبزتر است و
در آن عشق به اندازه پرهاي صداقت آبي است
خانه دوست كجاست
خانه دوست كجاست

ميروي تا ته آن كوچه كه از پشت بلور
سر به در ميارد
پس به سمت گل تنهايي ميپيچي , دو قدم مانده به گل
پاي فواره جاويد اساطير زمين ماني.
وتو را ترسي شبها فرا ميگيرد
خانه دوست كجاست
خانه دوست كجاست

دوشنبه، دی ۰۹، ۱۳۸۱

سكوت دردناك است. اما در سكوت است كه همه چيز شكل ميگيرد,و در زندگي لحظه هايي هست كه تنها كار ما بايد انتظار كشيدن باشد.
هر انچه امروز هستيم, از سكوت ديروز زاده شده است.



جبران خليل جبران.
بازم يكي از دوستهاي خوبم دپرس شده. ميگه خسته شده از اين دنيا (نه اينكه بخواد..... كنه ها‘نه) ولي ميگه ميخوام از همه ببرم . اونجور كه دلم ميخواد زندگي كنم.
مشكل مادي هم نداره‘ عقده اي هم نيست. ميگه ميخواد پيشرفت كنه اونم تو خارج. البته الان يه كم گير هست ولي به من نگفت ‘ فكر ميكنم يه جورايي از باباش اب ميخوره.
آره, جونم بگه كه كلي با هم حرف زديم,من شرايطشو براش روشن كردم و اون فبول كرد(من عاشق منطقي بودنشم) و قبول كرد كه تو
اين شرايط نميشه كاري كرد,هيچ كاري...../ اون گفت كه از زندگي يه چيزه ديگه ميخواد ,نگفت چي ولي گفت كه بعدا ميگه. شايد بهپدرخونده هنوز اطمينان نداره.
دوستهاي پدرخونده هميشه تو فكرش هستن مخصوصا خواص.
هميشه دوست داشتم با آدم حسابي ها معامله كنم ‘ از كاسبهايي كه ادعاشون ميشه بدم مياد

یکشنبه، دی ۰۸، ۱۳۸۱

نميدونم فيلمHannibal رو ديديد يا نه؟ من 3 تا فيلمشمو ديدم: 1-سکوت بره ها ,2-هانيبال و 3-اژدهاي سرخ.
خيلي دوستشون دارم. آنتوني هاپکينز بايد جدش يه پدر خونده باشه چون خيلي مثل يه دون رفتار ميکنه. مبادي آداب , اصول گرا , خونسرد , فريبنده .
خلاصه کلي Gentle man طرف. حرفاش خيلي جالبه مخصوصا با سرکار استارلينگ. هميشه مرموزه.
پدرخوندهازاين آدمها خوشش مياد.از اين به بعد حرفهاي جالبي از دکتر هانيبال لکتر براتون دارم.
اوضاع کلي خودم حسابي خرابه. نميدونم چم شده ,احساس ميکنم دارم ول ميگردم . قبل از اينکه اين وبلاگ رو بسازم خوره داشتم که تموم کنمش .مسخره است !! ولي حالا هيچ حرفي ندارم ؛ شايد الان
ندارم .

شنبه، دی ۰۷، ۱۳۸۱

عجب اخر هفته اي بود.4شنبه شب عروسي/5شنبه شمشک/جمعه هم عشق وحال.
نميدونم چه جور آدمهايي هستن , نکنه زير آب پدرخونده رو بزنن. خدا خودش کمک کنه.
پدر خونده اومده
يه دنيا حرف داره. از همه كه منو كمك كردن ممنون ‘ پينكفلويديش عزيز. خورشيدخانومنورهود واحسان عزيز.

چهارشنبه، دی ۰۴، ۱۳۸۱