دوشنبه، شهریور ۲۱، ۱۳۹۰

بسی رنج بردم در این سال سی

در آستانه دهه چهارم ، تغییرات شگرفی را رقم خواهم زد.
با ما همراه باشید

سه‌شنبه، تیر ۰۷، ۱۳۹۰

Hi to your babye day

دو سال گذشت . دو سال از پایان آن شش سال کذایی گذشت . که اگر تا حالا هشت سال هم شده بود باری نداشت .
شش سال که همه اش شد منت و بدهکاری . عاشقانه ها جایش را به طعنه ها داد .
نمی گویم که یاد گذشته مرا با خود نمیبرد ، غمگین نمیکند ؛ چرا گه گاهی میکند ... بد هم میکند .
ولی در کل خوشحالم . دو سال است که آواره ی کافه های چرک نیستم . گرمای ظهر پنجشنبه‌های تابستان مغزم را تبخیر نمیکند .
دو سال است که مشتری دایم رستورانها نیستم . دو سال است که از هشت و نه شب تنها نیستم . دو سال بی تناقض ، تناقضات کوچه ی هشتم . دو سال بدون خاله بازی های بچه گانه . بدون جنگولک‌های شاعرانه .

باد ما را با خود برد و کسی را آورد که دوستم دارد ، دوستش دارم .
خوشبختی یعنی همین ... یعنی شاد بودن

ششم تیرماه نود


پنجشنبه، اردیبهشت ۰۸، ۱۳۹۰

Ohum


فروردین 90. تپه‌های سوهانک

دوشنبه، فروردین ۰۱، ۱۳۹۰

دهه هشتاد ، نوروز نود

هزار کلمه در ذهنم بود که باید می نوشتم . ولی حالا انگاری خالی خالی ام . سال هشتاد و نه برایم سال خوبی نبود ، بد هم نبود . یک سال کاملا معمولی . کنار دوستان معمولی تر . خوشی و خنده های بی ریا . آرامم کردم ، آرامشان کردم.

دهه هشتاد تمام شد . دهه ایی که تو اون عاشق شدم ، شکست خوردم ، جوونی کردم و پخته شدم . تمام اتفاقهای بزرگ زندگی ام در این دهه شکل گرفت . در این دهه نوشتن رو شروع کردم . علاقه هام شکل گرفت . نوع عاشقیم رو پیدا کردم . ترانه ها برام خاطره ساز شد . رایجه ها شکل گرفت . دوستام رو پیدا کردم و به خیلی از چیزهایی که می خواستم رسیدم و خیلی گافها رو دادم؛ کلا از این ده سال راضی ام. ده سالی که برای طی کردن دوره جووونی بهش نمره هفتاد می دم .

برای پدر و مادرم طول عمر و سلامتی ، برای دوستام پیشرفت و شادی و برای همه ی عشاق وصال و خوشبختی آرزو میکنم .
امیدوارم سال دیگه که نه  بلکه ده سال دیگه همچین روزی ، تو آستانه چهل سالگی وقتی که دارم این نوشته رو میخونم از دهه نود به خوبی یاد کنم .

پنجشنبه، اسفند ۲۶، ۱۳۸۹

Android

First post from Android Blogger app

شنبه، دی ۲۵، ۱۳۸۹

پائولو کوئلیو و آزادی

در پی تصمیم پائولو کوئلیو مبنی بر انتشار نسخه الکترونیکی کتاب‌هایش به زبان فارسی کل کتابها را از اینجا دانلود کنید.

شنبه، دی ۱۸، ۱۳۸۹

به کسی چه ، من یکی آزادم

خنده هایت مال دیگران؛
غمت به جانم ، بغض های میان کِـرکـِر خنده ات مال من.

جمعه، دی ۱۷، ۱۳۸۹

دامن قرمزش

یکی دو ماه پیش بود که تو یه مهمونی خصوصی درحالی که گیلاس ویسکی اش دستش بود میون همهمه ی رقص و موسیقی اومد و زیر گوش ام پچ پچه کرد . اشاره کرد به شوهرش و گفت : حمید دارم خفه می شم.
اون شب قضبه رو جدی نگرفتم. تازه عروس بود. پسره هم تو این مدت خودش رو خیلی معقول نشون داده بود.

 تازگی‌ها چند وقتی بود که شبها آنلاین می دیدمش . باز هم جدی نگرفتم.
خواستم تو گودر نت بذارم "ژانر آدمهای متاهلی که شبهای جمعه تا یک نصفه شب آنلاینن" ؛ دست دست کردم.
که بهم پیغام داد و درد دل شروع شد . سرتو درد نیارم . پسره پر توقع و خاله زنک ، بی درآمد و جو گیر و از همه بدتر دست بزن و عربده کش . و نهایتا قصد به طلاق.

حالم خوب نیست . دارم خفه می شم . فانتزی کودکی من در حال پرپر شدن بود . عشق کودکی من جاش اینجا نبود.
وقتی گفت تو متولدین فلان ماه رو که می شناسی , می خواستم بگم که من فقط آدمهای این ماه رو میشناسم .