چهارشنبه، فروردین ۰۵، ۱۳۸۸

خوشبختی

اینک احساس خوشبختی و سبکی میکنم . نه برای سفر ، بلکه برای درک متقابلمان در یک فضای آرام و پر مهر

No Twitt

دیگر از توییت کردن و فرندفید خسته شدم . مگر قبلا اینها نبودند چه اشکالی داشت ؟
نامه شد ایمیل ، ایمیل هم شد IM .خاطرات نویسی شد وبلاگ نویسی حالا هم وبلاگ نویسی شده توییت کردن . آخر سر هم بعد از چند سال یک حجم بی سر و ته از نوشته های یکی دو جمله ای و چند صد لینک سوخته خواهی داشت که به لعنت خلق خدا هم نمی ارزد . اگر توییتی هم باشد به لطف ScribeFire اینجا خواهم نوشت .

پ ن : کاش این Last.fm دوست داشتنی را میشد همه جا با خود داشت . مثلا تو ماشین
 

شنبه، فروردین ۰۱، ۱۳۸۸

نو ! روز 88

نو روز آمد . چند سالی هست که برایم واژه عجیبی است این نوروز .
من که دیگر هیچ فرقی بین روزهای کشدار آخر اسفند و خماری های فروردین نمیبینم .
روزگارم از چند ماه پیش فرق نکرده است . فقط غمگین تر ام و معنی این نوروز نیست .
می گذرانم این روزها را به امید جرقه ایی در آینده که تو هم باشی در روشنایی اش . شاید  به قول تو دیگر آن زمان تجربه دهه دوم زندگی ام را نداشته باشم ولی برای من که از هیجان دورم فرقی نمیکند که در سی و اندی سال در تراس ویلایی نظاره گر نسیم دریایی باشم یا امروز در هیاهوی دوستان گم شوم بر بستر ساحل بی آنکه بوی خنکای آن را حس کنم . پس همچنان در انتظارشانزدهم فروردین مینشینم تا شاید دوباره غرق شوم در دریای روزمرگی