چهارشنبه، مهر ۲۱، ۱۳۸۹

Last Resistance

کاش این را نمی گفتی ... دلم خوش بود که تمام تلاشم را کردم ... حال تو میگویی من فقط به نظاره نشسته بودم .
کاری بود که می توانستم و نکردم . التماسی مانده بود ، اصلا چیزی از من مانده بود ؟
اتفاقی بود که افتاده بود و من با چنگ و دندان مقاومت می کردم .
حال فکر میکنم شاید طرفی بود که در آن کارزار میشد بست و من نبـستم .
مبادا تدبیری می شود کرد و من نمیکنم ...