پنجشنبه، مرداد ۰۶، ۱۳۸۴

يه وقتهايي منتظر کسي باش
کسي که چشمهاش يه کمي روشنه
شايد يه قدري هم شبيه منه

سه‌شنبه، تیر ۲۱، ۱۳۸۴

من تو اين تابستون لعنتي فقط از
مانتو هاي چسب ، بدنهاي خيس و دورنگ ، لبهاي شور و
شکستن غرور دخترکان دربرابر کولر ماشين لذت ميبرم .

یکشنبه، تیر ۱۹، ۱۳۸۴

آدمهای دوروبر دو دسته هستند :

کسانی که تو باهاشون حال نميکنی و اونا با تو حال ميکنند و
کسانی که تو باهاشون حال ميکنی و اونا با تو حال نميکنند .

پ ن : اين جورياست که آدم هميشه تنهاست .

شنبه، تیر ۱۱، ۱۳۸۴

فداي سرت

بعضي وقتها آدم از درون يه جوري احساس خلا ميکنه انگاري که الان ميخواد مچاله بشه .
غصه نخور فداي سرت. اگه من خيلي تنهام، فداي سرت .

نميدونم؛ مگه نه اينکه نيستي . مگه نه اينکه قراره نباشي . پس چرا فکر ميکنم خيلي جاها بايد باشي . چرا بايد وسط يه مهموني شبونه اين فکر تو باشه که بچرخه تو سرم. ميدوني اين روزها شبيه چهره ي تو کم پيدا ميشه. ولي چرا بايد يکي از اونا دور و بر من باشه ؟ غصه نخور فداي سرت. اگه گريونه چشمام، فداي سرت .

باور کن خودم رو داغون نميکنم فقط بعضي وقتها دلم رو لگد ميکنم. آخه بد جوري باد ميکنه .
غصه نخور فداي سرت.اگه دلمو شکستي، فداي سرت .

رفتي نموندي بي وفا ، تنهايي سخته به خدا ، باز زير قولت زديها ، غصه نخور فداي سرت .