دوشنبه، خرداد ۰۹، ۱۳۸۴

درد این روزهايم درد نان است و عشق همه بهانه .
نسيم خردادی هم آرامم نمیکند . من گرمای مرداد را حس میکنم . آتش روزهای نیامده میسوزاندم .
من غم فردا را لالایی میگوبم .
نداشته ها مهم نیست ؛ داشته های نداشته مهم است .

شنبه، اردیبهشت ۳۱، ۱۳۸۴

اين روزها تمام قسمت غربي شهر را به دنبال يک گربه ي سفيد چشم رنگي ميگردم.آخر او تنها شاهد اوج عشق روزهاي جوانيم بود.

چهارشنبه، اردیبهشت ۲۸، ۱۳۸۴

عطرها کارشان خاطره ساختن است.خاطره ساختن از من وتو .
ومن چه آسان جایم را به یک شیشه عطر دادم و خاطره شدم .

یکشنبه، اردیبهشت ۲۵، ۱۳۸۴

بيـليـط کنسرت آريان با سود معقـول خريدارم . 2 عدد به بالا .

دوشنبه، اردیبهشت ۱۹، ۱۳۸۴

Poor

من آرزوهاي زيادي دارم و ميدانم که روزي به آنها خواهم رسيد. ولي آن موقع هم تو را کم دارم.

من فقير از دنيا خواهم رفت.

پنجشنبه، اردیبهشت ۱۵، ۱۳۸۴

ديروز مادر سراغت را ميگرفت . گفتم خوب است. گناه دروغش پاي تو.
اردي بهشت است. ولي عصر انتظارمان را ميکشد. عقده ي دل پاي تو.
گوشه ي دنج کافه غيبتت را فرياد ميزند. حساب صندلي خالي پاي تو.
پاپيون و دکمه سر دست جديدم را نديدي. حسرت پز آخر پاي تو.
عطر سلطانم گوشه گنجه مانده. خاطراتش پاي تو.
گارفيلد همچنان ميرقصد. عشوه هايش پاي تو.
شلوار سفيدم بي اتو مانده. بخار چروکش پاي تو.
فروغ دلش پوسيد در اين خانه ي سياه. رنگ اين خانه پاي تو.
روزگار زنداني پنهاني است. کليدداريش پاي تو.
به سراغم گر ميايي نرم و آهسته بيايي. ترک شيشه ي تنهايي پاي تو.
ببخشديد گر گم ات کردم. جواب پروين پاي تو.
ديوانگي هم عالمي دارد. عالم دل هم پاي تو؛
راستي، دنگ آخرم هم مانده. بي زحمت آن هم پاي تو.

وگر روزي به عرش رسيدي . فقط آن يکبار، افتخارش پاي من.

یکشنبه، اردیبهشت ۱۱، ۱۳۸۴

:::فقط براي ثبت در خاطرات :::

اين روزها شديداً به آرامش احتياج دارم. اتفاقي که براي بابا افتاد ، درگيري هاي کاري - مالي و در آخر هم اين اتفاقي که براي خودم افتاد تمام قدرت ام را گرفت. احساس کسي را دارم که شديداً کتک خورده و همه چيزش رو ازش بردن. هميشه ذهنم درد ميکرد، اينبار از شدت ناراحتي تمام بدنم هم درد ميکنه. دلم ميخواست کاري داشتم که تا ساعت 9 - 10 مشغولش بودم و شب از زور خستگي جرات فکر کردن به اين چيزا را نداشتم.
دلم ميخواد که اين انتظار لعنتي تموم شه. شدم مثل کساني که هر روز منتظر رسيدن ويزاشون هستن يا براي گرفتن اقامت تو کمپ زندگي ميکنند.
اين روزها تحملم به شدت پايين اومده . به قول مادرم با يه مَويز گرميم ميکنه ، با يه غوره سرديم.

در هر صورت؛ خودم کردم که لعنت بر خودم باد.