جمعه، خرداد ۰۹، ۱۳۸۲

شب ، شراب ، سيگار ، اينترنت ، مولانا و مدونا و يه مشت وبلاگ
خيلي ازش دور شدم . بد جور به كار خودم گرم شدم . خيلي وقته كه از كارهاش خبري ندارم. دلم براش ميسوزه . از خودم بدم مياد. بدجور دست تنها مونده. ميدونم كه خيلي سخته.
داداشي خيلي مخلصتيم ؛ خيلي حلال زاده اي بابا بذار اين نوشته رو سيو كنم بعدش زنگ بزن . اونم ساعت 1:30 شب .

پنجشنبه، خرداد ۰۸، ۱۳۸۲

كردم....
انگار داره خبرهايي ميشه ... با همه گرفتاريهام باز هم شاكرم ......

شنبه، خرداد ۰۳، ۱۳۸۲

There are 2 ways to live your life . One is as though nothing is a miracle . The other is as though evereything is a miracle .

پنجشنبه، خرداد ۰۱، ۱۳۸۲

حرفهام چند روز تلنبار شده.
دوشنبه كه تعطيل بود با لاكي رفته بودم ماسوله. تقريبا يه اتوبوس بوديم . كلي خوش گذشت؛ عجب جاي قشنگيه، به يه بار ديدنش مي ارزه. اونجا با يكي از بچه ها كلي حال كردم معلم زبان بود و ما باهم تا آخر شب انگليسي اسپيك كرديم.
اونجا خيلي چيزها فهميدم ؛ فهميدم كه كي دوست پسر كيه؟ و كي دوست دختر كي؟
من ميگم آقا چرا قايم موشك بازي در ميارين؟ راحت باشين و بگين كه اين پسره دوستمه. ولي بهش تبريك ميگم. پسر معقولي بود و از دور و برياش خيلي سر تر بود.
راستي؛ ماشين "مزدا" ي ژاپني با اهورا "مزدا"ي ما چه ربطي دارند؟

شنبه، اردیبهشت ۲۷، ۱۳۸۲

با قلمهاي شكسته, كاغذهاي پاره پاره
از كدوم نور ستاره, از كدوم عشق دوباره ,بنويسم كه بخوني؟
با صداي غم گرفته, با دل ماتم گرفته, از كدوم آدم و عالم
از كدوم رفيق و همدم, بنويسم كه بدوني؟

بهتره اصلا ندوني, بهتره اصلا نخوني
تو چقدر بايد بجنگي كه ميخواي زنده بمون


از سپيده خبري نيست , از ستاره اثري نيست
يه بيابون برهنه , هيچ كجا رهگذري نيست
آخر دنيا رسيده, صوراصرافيل دميده
فصل پايان محبت به دلم آتيش كشيده

پنجشنبه، اردیبهشت ۲۵، ۱۳۸۲

همتون گمشين برين . همه دارن اين روزها ناز ميكنن. وبلاگاشونو ميبندن. اصلا از اول فكر ميكنم هيچ كدومتون نبودين. آخه چرا فقط خودتونو ميبينيد؟ كي ميگه وبلاگ خصوصيه ؟ اگه خصوصي بود كه همه تو دفتر خاطراتشون مينوشتن. شما ها ؛ آره شما ها كه مثل چي يه هو به سرتون ميزنه كه وبلاگتونو تخته كنيد ، اينو بدونيد كه اين وبلاگ مال شما نيست. اون وبلاگ براي من و امثال من كه هر روز اون صفحهاي كذايي رو رفريش ميكرديم.
بهترين دوستهام رفتن.
سامان ( اينو بدونيد كه در اولين فرصت ميكشمش ! ) ، شهره ( كه من نميدونم بعد از آخرين بار كه ديدمش چه اتفاقي براش افتاده كه به اين نتيجه رسيد) و پانيذ ( چي بگم بهش آخه ....؟) و اون فرهاد كه ابكاش يكم شبيه اسمش بود.

دوشنبه، اردیبهشت ۲۲، ۱۳۸۲

احساس ميكنم يواش يواش دارم كم ميارم .نم نم دارم داغون ميشم. اون موقع كه درس ميخوندم و سنم كم بود ميگفتم خوش به حال بزرگترها ؛ صبح ديرميرن سر كار، عصر هم كه بر ميگردن ديگه هيچ تكليفي ندارن ولي حالا فهميدم قضيه چي بوده. دلم ميخواد دوباره اون موقع برگرده ، دلم ميخواد تا صبح مشق بنويسم ولي يه دونه چك پاس نكنم. تجارت اون قدر كه شيرينه اون قدر هم شيره جونت رو ميكشه. امروز اينقدر فكرم مشغول بود كه عين اين منگلها شده بودم. به يه جا خيره ميشدم و هيچ حرفي نميزدم. وسط ظهر رفتم پارك پرواز تو سعادت آباد و نشستم يه مدت با رضا دوتايي خلوت كردم. دوباره عصري ورق برگشت و يه ذره كارهااميدوار كننده شد. اين قرارداد لعنتي بد جور گرفتارم كرده. بچه ها برام دعا كنيد. واقعا به دعاي همتون احتياج دارم.الان تنها نشستم تو دفتر دارم فكر ميكنم . بعضي وقتها تنهايي رو خيلي دوست دارم .خدايا خودت كمك كن....

پنجشنبه، اردیبهشت ۱۸، ۱۳۸۲

ميخوام امشب چند تا لينك بدم؛ كه مونده تو گلوم و داره خفم ميكنه .

اول با يه خبر بد شروع ميكنم. فرهاد Boyzone ديگه نمي نويسه.

اين وبلاگ رو بخونيد تا آسموني بشين. من عاشق اون نصرش ام.

نميدونم اين آهنگ جديد مدونا به اسم Amirican Life رو شنيدين يا نه؟ به هر حال چيزي كه جالبه قضاياي دروبر اين آهنگه. شركت پخش اين آهنگ براي اينكه مردم رو بتونه تو برنامه هاي دانلود گمراه كنه اومد قبل از ورود رسمي آهنگ به بازار يه فايل هايي رو كه در واقع هيچ چيز نبودن جز سكوت روي "كازا" قرارا داد ؛ منتهي در اول اين فايل مدونا با صداي خودش هشدار ميده كه ميدونيد داريد چي كار ميكنيد؟ What the fuck do you think you'r doing? حالا يه عده اومدن از اين فرصت استفاده كردن و شروع به ريميكس كردن آهنگ اورجينال با همين كلام مدونا شدن. كارهاي جالبي از آب در اومده.

بعدش آخرين مدل گوشي مبايل از با كلاس ترين كمپاني دنيا Sony Ericssone به نام P800 كه شما رو به زنده بودنتون شك ميندازه.باور كنيد كه اين يه موبايله.آخرين قيمتي هم كه ازش دارم 590000 تومن بدون هيچ گونه لوازم جانبيش. يعني يه چيز نزديك 720 $ .

دوشنبه، اردیبهشت ۱۵، ۱۳۸۲

يه روز از روزهاي پاييزي چند سال پيشها بود. يه پژو ي مشكي بود كه دوتا پسر مرفه بي درد توش نشسته بودن و يه هويي دلشون خواست كه برن به جردن يه سر بزنن. شايد بتونن يه كارهايي بكنن. همون دور و برها بودن كه يهو چشمشون افتاد به يه رنوي سفيد. سوژه جور شده بود. رفتن كه سر صحبت رو باز كنن و شايد شماره بدن. رنويي دو تا دختر بودن كه به روايتي خوشگل بودن. اونها شماره پسرها رو قبول كردن و به اين ترتيب يه دوستي معمولي ديگه شروع شد. اينها يك دل نه صد دل با هم رفيق فاب ميشن. هر روز با هم بودن و سرگذشتشون زمين و زمونو پر كرده بود. اينم بگم كه دخترها سنشون از پسرها بزرگ تر بودن. ولي خوب يكيشون خيلي تريپ ليلي و مجنون برش داشته بود . دوستي اينها خوب بود و طوري بود كه دوستهاي هر دو طرف وارد قضيه شدن و همه تبديل شدن به يه اكيپ بزرگ كه همه جا با هم ميرفتن ؛ منتها روابط بر پايه يه روابطي شكل گرفته بود كه اين وسط كسي نميتونست زير آبي بره.............

اين يه داستان حقيقيه كه من ميدونم آخرش چي ميشه . اگه شما هم لطف كنيد و 4 خط در ادامه داستان بنوسيد ممنون ميشم. دوست دارم بدونم شما چه جوري اين جريان رو حدس ميزنيد و چه جوري تمومش ميكنيد.
از همه كسايي كه ميان اينجا و بدون كامنت ميرن ميخوام كه اينبار سر "پدرخونده" منت گذاشته و چند خط بنويسن.
ممنون

جمعه، اردیبهشت ۱۲، ۱۳۸۲

امشب آسمان خراسان از غم آبروي خويش مي گريد.
امشب ملائك دايره حزن بسته اند. امشب قدسيان در آسمان ولوله اي به راه انداخته اند.
و من تنها در ميان اين شور عظيم، بي توفيقي خود را از پشت قاب شيشه اي نظاره گرم؛ وبغضي گلويم را مي فشارد. مني كه در شب تولد مولاي خويش چشم به جهان گشودم اينك در شب شهادت آن بزرگوار چون كودكي ميگريم. من كه كرم و لطف آن بزرگوار را با تمام وجود حس كرده ام ،
من كه وجود دوباره پدرم را به لطف يك نيم نگاه او دارم ؛ چگونه در منزل نشينم و فقط نذاره گر باشم.
خداوندا ! تو ميداني كه من با تمام رو سياهيم عاشق اين خاندانم ؛ پس به كدامين گناه مستوجب اين قسمت هستم.
يا امام غريب من وسيله انسانهاي بسياري را براي زيارت فراهم نمودم ، پس چرا خودم را به حضور نمي پذيري.
آه ! اگر آن حادثه نبود، من يكي بودم از هزاران كبوتري كه هم اينك به دور حرمت پر ميزنند. افسوس كه پاي حركت ندارم.
دلم براي ايوان طلايت تنگ شده. دلم براي رواقهايت تنگ شده. دلم براي دو ركعت نماز در حرمت تنگ شده.دلم براي كميل تنگ شده.
و اين چه شوري است كه همگان را زير و رو ميكند.....؟؟؟
باشد تا سعادت يابيم.