سه‌شنبه، دی ۱۰، ۱۳۸۱

خانه دوست كجاست
درفلق بود كه پرسيد صبا
آسمان مكثي كرد‘ رهگذر شاخه نوري كه به لب داشت
به تاريكي شعرها بخشيدو به انگشت نشان داد سپيداري يا گفت
نرسيده به درخت كوچه باغي است كه از خواب خدا سبزتر است و
در آن عشق به اندازه پرهاي صداقت آبي است
خانه دوست كجاست
خانه دوست كجاست

ميروي تا ته آن كوچه كه از پشت بلور
سر به در ميارد
پس به سمت گل تنهايي ميپيچي , دو قدم مانده به گل
پاي فواره جاويد اساطير زمين ماني.
وتو را ترسي شبها فرا ميگيرد
خانه دوست كجاست
خانه دوست كجاست

هیچ نظری موجود نیست: