پنجشنبه، بهمن ۱۷، ۱۳۸۱


تقريبا 1 هفته مونده به روز والنتاين و از حالا همه پاساژ ها رنگ و بوي والنتاين گرفتن. جعبه هاي خوشگل ؛ كارت پستالها ؛ شيشه هاي رنگي؛ شكلات و عروسك همه بهونه هايي هستن براي نشون دادن تمام احساسي كه ميتونه قلب آدم رو جار بزنه . اون عمق نگاه و برق چشمها ؛ اون سر پايين گرفتنها و لرزش چونه ها همگي دوست داشتنيه . اون موقع كه از شدت ذوق زدگي دلت ميخواد بپري و بغلش كني و اونقدر بغلش كني تا با خودت بكي بشه, اون موقغ است كه بغض و گريه شوق قدرت هر كاري رو ازت ميگيره .

و من تنهام . تنهاي تنها. زياد كادوي " والنتاين " ندادم . ولي همون بار اول برام لذتي داشت كه نگو. هيچ وقت اون شب يادم نميره ....
... همون جوري كه داشت از پله ها پايين مياومد هديه رو بهش دادم , برق چشمهاشو هنوز به ياد دارم و احساس گنكي كه اون موقع داشت. اصلا باورش نميشد . ميخواستم به آغوش بكشمش ولي نميشد. مطمئنم كه اون هم همين احساس رو داشت؛ همين احساس رو.........

نميدونم الان اينجا رو ميخونه يا نه ؟ ولي از صميم قلب بهش ميگم كه دوستش دارم ؛ با تمام وجودم و با تمام قلبم بهش عشق ميورزم.
I dont say "I LOVE YOU"
but i say " I LIKE YOU "
I like you like rain
I like you like sun
I like you like sky
I like you like life
and in end " I LIKE you like LOVE.

فقظ خدا كنه اون هم اينجوري باشه ؛ خدا كنه .....
خدا كنه اينجا رو بخونه ؛ خدا كنه ...........

هیچ نظری موجود نیست: