پنجشنبه، تیر ۱۲، ۱۳۸۲

خدا جون ممنون
بازم لطف خدا رو به چشمم ديدم. بازم يه بار ديگه از اون سر چشمه رحمت جرعه اي نوشيدم.
نميدونم خدا به كدوم يك از ما نگاه كرد و اونو براي ما نگه داشت . خدا "برادرم" رو دوباره به ما داد.
ديشب برخلاف معمول زود اومدم خونه.خانوم برادرم شام خونه ما بود. يه دوش گرفتم و نشستم پاي تلوزيون؛ منتظر مسعود بوديم كه بياد و شام بخوريم. ديدم تلفن زنگ ميزنه . مسعود بود گفت كه تصادف كرده ؛ من خيلي سعي كردم خونسرد باشم چون نميخواستم دخترش كه كنار من بود چيزي بفهمه. سريع لباس پوشيدم و فقط به مامان گفتم و زدم بيرون.توي راه هزار تا فكر ميكردم؛ تصادف موتور خيلي بده . به كي زده؟
تو اون منطقه ترافيك سنگيني شده بود. سريع از تاكسي پريدم بيرون و بقيه راه رو دويدم. ار دور دو تا چراغ گردون كه ديدم دلم هري ريخت پايين . گفتم اين حتما آمبولانسه. چشمتون روز بد نبينه وقتي رسيدم اونجا يك آن چشمهام سياهي رفت. فشارم به طرز محسوسي اومد پايين. سفيدي چهره ام رو احساس ميكردم.
دو دستي محكم زدم تو سرم. خدايا مسعود كو ؟ موتور چرا اينجوري شده؟ فقط داشتم رو زمين دنبال لخته خون ميگشتم. خيابون با تموم ماشينهاش داشت دور سرم مي چرخيد. تو همين اوضاع بودم كه ديدم مسعود داره صدام ميكنه. " حميد حميد حميد " نميديدمش ولي انگاري كه يه نوري تو تاريكي ديده باشم دنبال جهت صدا بودم. چيزي كه ميديدم باور نميكردم. مسعود سالم بود. هيچيش نشده بود. فقط يه خراش خيلي سطحي روي ساعد راستش و يه ضرب ديدگي خفيف روي پاي راستش. اين قضيه غير قابل باور بود . من يك نگاه به موتور كه زير وانت تويوتا بود كردم و يه نگاه به مسعود كه خدايا اين الان چه جوري زنده است؟ هنوز باورم نميشد . به طرز وخشتناكي دست و پام ميلرزيد. هر كي ميديد كه راكب زنده است داشت از تعجب شاخ در مياورد.
موتور برادرم يه تريل بود به اسم " هيو سانگ " .يه موتور زرد شاسي بلند كره اي. نمونه قرمزش زير پاي پليس هست. موتور فوق العاده خوشگل و قوي ايه. با قيمت 8/1 مليون تومن.

ولي نحوه تصادف خيلي جالب بود. خيابون شلوغ بوده و ماشينها داشتن با كمترين سرعت ميرفتن. جلوي مسعود هم يه پژوي صفر يشمي بود . جلوي پژو يه پيكان ترمز ميكنه و پژو هم مي ايسته. برادرم هم به طبع اون ترمز ميكنه و پشت پژو مي ايسته. اونجور كه خودش تعريف ميكنه ميگه؛ همين كه اومدم نيم كلاج كنم و دوباره راه بيافتم يهو يكدونه تويوتا لند كروز "ناجا" با شدت از پشت ميزنه به مسعود. اونم از موتور با ضرب پرت ميشه جلو و با سر محكم ميخوره به صندوق پژو و از روي صندوق ميافته زمين. با وجود داشتن "كاسكت" به سرش آسيبي نميرسه. تا اينكه مردم ميبرنش كنار خيابون. واقعا خدا رحم كرد. اگر صندوق پژو رو ببينيد دقيقا جاي كاسكت هست. سربازي كه راننده بوده ميگه كه يادم نيست چي شد؛ ولي من حدس ميزنم كه به جاي ترمز ، گاز داده.

حالا بايد بريم دنبال بيمه. سرباز بيچاره هم كه چيزي نداره و با توجه به اينكه ماشين هاي دولتي تا سقف 1 مليون تومن بيمه هستن؛ نميدونم كه ما بقيه خسارت چي ميشه. پژو هم كه ميخواد از بيمه بدنه خودش استفاده كنه. تا خدا چي بخواد.

ديشب تا مدتها دست و پام ميلرزيد.بغض گلومو گرفته بود. آخه خيلي موتور قشنگي بود. ولي باز هم از خدا متشكرم. اين وسط هم چيزي هست كه باعث نگراني بيش از حد خودم شده بود و اونو فقط خودم ميدونم و بس .مسعود هي ميگفت تو كه از من هل تري ولي من فقط سكوت كردم. فقط سكوت كردم.

هیچ نظری موجود نیست: