پنجشنبه، تیر ۲۶، ۱۳۸۲

گيجم ، منگم ، نميدونم چمه ، قضيه اين دختره هم بد جوري كلافم كرده . خدايا چرا بعضي از بنده هاتو اينطوري سرگردون ميكني؟
هر چند قضيه اين دختره كوچكترين ربطي به من نداره ولي مشكلاتشو با تموم وجودم احساس ميكنم و دوست دارم بتونم براش كاري انجام بدم.حيف كه هيچ كاري جز همدردي از دستم بر نميايد. فقط سعي ميكنم كه خوب به حرفهاش گوش بدم تا خالي بشه. تا حداقل به كسي گفته باشه كه چشه. به كسي كه بي طرف باشه. همه با هم براش دعا كنيم.

شب است و ماه ميرقصد
ستاره نقره ميپاشد
نسيم پونه ها عطر شقايق ها
ز لبهاي هوس انگيز زنبق بوسه ميگيرد
من ميگريم تو نامرد آسان ميخندي
خداوندا تو دركتاب جاويدت هزاران وعده ها دادي
تو ميگفتي كه نامردان نمي بينند بهشتت را
من اما ديده ام نامرد مرداني كه از خون مردان عالم كاخ ميسازند
خداوندا تو ميگفتي اگر شخصي اسير ديو شهوت شد
من او را بر صليب خشم خود مصلوب ميسازم
من اما ديده ام اشكان ، بار فرزندي كه بر اندام لخت مادرش دردانه ميرقصد
خداوندا اگر مردانگي اين است ، به نامردي نامردان قسم
نامرد نامردم اگر دستم را به كتابت بيالايم



هیچ نظری موجود نیست: