جمعه، اسفند ۲۲، ۱۳۸۲

لعنت بر هرچي كار توليد و كارخونه داريه. بعد از 2 ماه رفتيم براي تسويه ؛ مرتيكه عوضي به من چك برج 3 ميده. اونوقت تو بايد همه چيز رو نقد بخري . هر چي هم كه آخرش بمونه زمان لعنتي مي خوردش تموم ميشه . بخدا خسته شدم .ميخوام سال ديگه جمع كنم چاي قليون بذارم. اينم شد كار. از بيرون آتيشش مردم رو سوزونده ، از درون دودش خودمون رو خفه كرده . اَه ...

هیچ نظری موجود نیست: