یکشنبه، بهمن ۱۲، ۱۳۸۲

A Perfect Day

با اينكه بارها به خودم گفتم كه جمعه ها اسكي نميكنم ولي نميدونم باز يه چيز غريبي مثل يه جور خماري تو وجودم رخنه كرد و باز منو كشيد سمت پيست.
با اينكه اصلا از توچال خوشم نمياد ولي به اون هم راضي بودم؛ ولي انگار اونم از من خوشش نمياد. با بهم خوردن برنامه دوستاني كه عزم توچال را داشتن يه جمعه عالي رو تو ديزين گذروندم.

روز خوبي بود. صبح اول وقت تو پيست بودن اين فرصت رو بهت ميده كه تا هنوز شلوغ نشده چند دوري رو اسكي كني. جمعه روزي نبود كه من رو فرم باشم اين آماده نبودن من رو پرشها (مخصوصا آسانسوري) كاملا خودش رو نشون ميداد ولي عوضش روزي بود كه كاملا از اسكي لذت بردم . فقط تنها نكته مزخرفش شكستن الكي الكي عينكم بود. يه Ray Ban وايد شيشه سبز. از قله كه ميومدم پايين مخصوصآ ميذاشتم تو جيبم كه رو پرشها اگه خوردم زمين نشكنه ولي غافل ازاينكه در كنارش تو جيبم يه سكه ده تومني هست. همينكه جلوي رستوران خودم رو ولو كردم رو برفها صداي شكسته شدنش رو شنيدم. همش خرد شده بود.

جاده شمشك . راه برگشت. منتخبي از ترانه هاي عربي ملودي. كل كل كردن با يه عده خانوم درايور؛ خودش به اندازه يه روز كامل لذت بخش بود.

شب؛ سونا جكوزي پارس و يه خواب شيرين يك ساعته كنار استخر. وباز ادامه خواب در منزل.......

هیچ نظری موجود نیست: