سه‌شنبه، دی ۱۵، ۱۳۸۳

Dont Pain ; Nothing else matter

بعد از اون شوک مزخرف که یه مدتی به شدت بهم ام ریخت حالا همه چی داره روال عادی رو طی میکنه. اون مشکل حل نشده ولی با کمک بعضی چیزها و لفظ "به تخم ام" داره کم رنگ میشه. بیچاره دخترها در این مورد از چه نعمتی محرومند.

کار و زندگی خوبه. تفریح در حد تیم ملی. پنجشنبه و جمعه هفته گذشته رو برای افتتاحیه شمشک اونجا بودم. دو روز اسکی تو یه پیست دست نخورده. نمیدونید؛ یعنی خود زندگی. خستگی اش مثل خستگی بعد از سکس می مونه . آدم از یادآوریش لذت میبره.

امروز هم دارم واسه چند روز میرم مشهد . از قطار خوشم میاید. می ایستم کنار پنجره راهرو ، سیگار دود میکنم ، Evanescence گوش میدم و به کویر چشم میدوزم.

در ضمن؛ جون مادرتون چشم نزنید. حال و حوصله نداریم روزگار برزخ بشه.

هیچ نظری موجود نیست: