جمعه، مهر ۱۴، ۱۳۸۵

« بايد بنويسم ». كاوه اين را از جايي ميگويد، كه بنويسد . و من روزهاست بايد را توي سرم دور ميزنم بنويسم . بايد بنويسم وگرنه دستهايم بوي نا ميگيرند . وگرنه نگاهم نمور ميشود . وگرنه صدايم عادت ميكند به عادي . بايد بنويسم فشار بياورم انگشتهايم را به روان نويسم را به كاغذ.بايد به مغزم فشار بياورم . بايد كلمات مچاله را باز كنم ردّ چروكشان را بگيرم به خطي برسم براي بنويسم . بايد بنويسم : دستهايم بوي نا بگيرند؛ ميترسم از نا . بايد از نا دستهايم را بگيرم؛ ببرم از نا نگاهم را بدزدم . از نا صدايم را بردارم بلند كنم تا ته. بايد داد بزنم در خودم . بايد بنويسم: چقدر داد دارم! بايد بنويسم: داد. بايد از اول بنويسم يادم بيايد.بايد بنويسم: الف.بايد بنويسم: با . بايد از بابا آب داد بيايم تا بيست و هفت ساله ي حالا. بايد كلمات را پشت سر هم رديف كنم تا از نفس بيفتند . بايد از الف بنويسم تا يا . يا تا از نفس بيفتم فشار بياورم به عضلاتم حجم متراكم مانده را بپاشم از خودم جان بگيرم . بايد جان بگيرد زبانم كرخت نماند .بايد جان بگيرد صدايم نميرد.بايد دستهايم نا بگيرند. دستهايم نا بگيرند. دستهايم دستهايم دستهايم نا بگيرند. بايد دستهايم را بگيرم بلند شوم پا به پاي كلمات رَج بزنم . بايد راه بيفتم . بايد حجم متراكم مانده را بنويسم وا نمانم از تازه ، از تا*.
*- تو


برگرفته از بلاگ پاندا

هیچ نظری موجود نیست: