دوشنبه، آذر ۱۳، ۱۳۸۵

من و هجوم گریه از یاد تو فراموش

نمیدانم از چه حسی بگویم . که امروز هوای دلم سخت بارانی است . امروز بی آنکه بدانم یک ماه گذشته بود . یک ماهی که با آنکه خودم مسببش بودم هنوز هم باورش ندارم . صدایت مثل همیشه آرام بود . پر از انرژی و نشاط . فقط خدا خودش باید دلش برایم بسوزد . زمان را قلپ قلپ مینوشیم و در عطش آینده میسوزیم . باور کن که شدیدا به معجزه احتیاج دارم .

هیچ نظری موجود نیست: