دوشنبه، آبان ۱۸، ۱۳۸۳

زندگي بدون هيچ تلاطمي ميگذرد و من از پس اين روزهاي آفتابي و ابري فقط به انتظار نشسته ام و رد پاي آينده را مي جويم. اين 3 شب عزيز نيز آمد و رفت و مثل دوستي نازنيين که به حرفهايت گوش ميکند، احوالم را پرسيد. باشد تا در حضور دوباره اش باقي باشيم.
ديگر ميماند تحقيق و Acetate و Ethyl Glycol و ايميل و ASP و وبلاگي که مدتها در فکرش بودم. نميدانم خاطرتان هست يا نه؟ پارسال همين موقها بود که گفتم يک سايت آموزش اسکي آلپاين به راه خواهم انداخت. متاسفانه وسعمان به متعلقات دات کام نرسيد و تصميم گرفتم به وبلاگي بسنده کنم. همين کلي از ذهنم را مشغول کرده.

از سرماخوردگي و سينه پهلو چه بگويم که حاصلش ميشود ليوان ليوان جوشانده و تخم لعاب دار و 3-3-6 هاي خانم دکتر.

از درد و غصه فکر لعنتي انتظار هم همين خبر که ملالي نيست جز ديدن رويش.

هیچ نظری موجود نیست: