امروز را باید ثبت کرد . باید این حس گرمی که هنوز از شوق دیدن تو می دود در رگهایم را ثبت کرد .آن تنگی نفس های ناشی از هیجان را . دزدین نگاه از چشمهایت را.
امروز بعد از یک سال و چهار ماه و دوازده روز دیدمت . همان برق نگاه ، همان لبخند و همان متانت .
نه نفرتی بود و نه خشمی . همه احترام بود و محبت و تمام ...
شنبه بیست و دوم آبانماه هشتاد و نه
امروز بعد از یک سال و چهار ماه و دوازده روز دیدمت . همان برق نگاه ، همان لبخند و همان متانت .
نه نفرتی بود و نه خشمی . همه احترام بود و محبت و تمام ...
شنبه بیست و دوم آبانماه هشتاد و نه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر