یکشنبه، مهر ۱۲، ۱۳۸۸

دلريـخـتگان

باید نوشت وقتی دل نه تاب رفتن دارد و نه ماندن . باید خالی کرد دل را وقتی که نه حق کامنت داری ، نه پی ام ، نه مسیج و نه ایمیل . روزهایم روزهای آفتاب و نسیم خنک و ترانه است و شبهایم شبهای کش دار قهوه و فیلم و کتاب .


طرد شدن یک پای ماجرا است و بایکوت شدن یک طرف دیگر . من این روزها به زوربایکوت شده ام . از ارتباط با تمام گذشته ام .


من به خط و خبري از تو قناعت کردم
قاصدک کاش نگويي که خبر يادت نيست



حرفهایم را شهیار قنبری این روزها خوب می زند . نمی خواهم اینجا را نوحه خانه جوانکان هیجده ساله کنم . شاید در هر پست ترانه از او گذاشتم و برایت یادداشتی در حاشیه اش نوشتم . آهنگ ها را به آی پادت منتقل کن و درست زمانی که دستانت روی فرمان میلرزد زمزمه اشان کن . در این هوای پاییزی بدجور می چسبد. میدانی که هیچ وقت موسیقی بد گوش نکردم . پس با تمام جانت گوش کن .


هیچ نظری موجود نیست: