یکشنبه، شهریور ۱۳، ۱۳۸۴

مگه ما چي کم گذاشتيم از مرام و معرفت
که تو با ما اينجور تا ميکني ، اي بي معرفت

راستش و بخواي ديگه خسته شدم ؛ رُک بگمت
به دلم نشسته بودي ؛ گنديدي ، بريدمت

بخدا عشقي ذلت بياره کشکه عزيز
جون هر چي مَرده اينقدر ديگه آبرو نريز

گفته بودم نفسي برام، ميرم تا آخرش
نفسي که حرمتم رو بگيره، ميبرمش

هیچ نظری موجود نیست: