چهارشنبه، دی ۱۰، ۱۳۸۲

اين وجدانه هم شورش رو در آورده ؛ تا ميام يه كم به خودم برسم يا حتي فكر كنم ، چهار نعل مياد رو اعصابم كه تو خجالت نميكشي ؟ مردم دارن وسط بيايون از گشنگي سرما جون ميدن، اونوقت تو فلان قدر ميدي تا بري خير سرت اسكي. يا مثلا بري ژانتي قهوه بخوري. يكي نيست بهش بگه به تو چه؟
بهش ميگم كه شاسكول؛ الان اونجا اينقدر پتو و بيسكوييت هست كه بعدا بچه هاشون ميتونن ببرن مدرسه.
ميگه خر خودتي.
ميگم اصلا ميدوني چيه ؟ ميگه هان.... ميگم ميرم سرش رو هم نميتوني بخوري
بابا از ما يكي بكش بيرون.... اه

دوشنبه، دی ۰۸، ۱۳۸۲

ديگر از سقف زمانه آفتابي بر نميتابد مرا
كلبه جانم دگر بار روشنا نيست

در كنار پنجره ديگر، گل اندامم نمي ماند
شهر خالي مانده بي او ؛ آشنايي نيست

كوچه باغان گذشته خالي از فرياد شبگرد و غزل گشته
باغ سر سبز جواني ها خزاني شد

سالها بي بودنت بودم تن به هر بيهوده فرسودم
جمع اين مطلب زدم من؛ زندگاني

صداي بم گرفته است. صداي بم، بم شده. صداي بم، قطع شده.

جمعه، دی ۰۵، ۱۳۸۲

يواش يواش دارم ميافتم رو غلتك. دارم اون چيزي ميشم كه تو فكرمه. اگر حاشيه ها كم بشه اوضاع آروم تر هم ميشه.
*روزگارم هي بدك نيست راضيم ؛ الحمدالـه
دارم از همه وابستگيهام ميبرم. ميخوام تنها بشم، ميخوام از كارم عشق بسازم. نميدونم ؛ هر از چند گاهي اين حس لعنتي مياد سراغم . احساس ميكنم كه بدجوري دارم در جا ميزنم؛ بعد شروع ميكنم به دويدن ، اونقدر ميدوم كه از نفس بيافتم ولي الان ميخوام تند راه برم، سريع و تيز و بز. طوري كه خسته نشم.


یکشنبه، آذر ۳۰، ۱۳۸۲

يك سال گذشت. يك سال از اون موقعي كه تصميم گرفتم افكارم رو با همه شريك بشم گذشت. توي اين يك سال خيلي چيزها رو تجربه كردم. حالا كه به نوشته هاي اين يك سال نگاه ميندازم ميبينم كه چه صعود و فرودي تو نوشته هام بوده. بعضي وقتها پر بودم از مطلب و مغرور از نوشته ام و زماني ديگر تهي .

همش از يك روزنامه شروع شد؛ همشهري. به يك صفحه اي رسيدم و ديدم كه تكه هايي از مطالب وبلاگهاي اون موقع رو نوشته؛ وبلاگهايي كه تعدادشون يك هزارم وبلاگهاي الان هم نبود.
به نظرم جالب اومد و شب نشستم پاي اولين وبلاگ گردي. اولش گم بودم ، نميدونستم اينها از اين جور كارها منظورشون چيه؟ با يك عالم لينك مواجه شدم كه نميدونستم كدومشون رو اول بخونم.

بعد از كلي خوندن به اين نتيجه رسيدم كه خودم شروع كنم. ولي نميدونستم از كجا؟ اون موقع من هنوز راهنماي حسين رو نديده بودم و خودم شروع كردم از هلپ بلاگر كمك گرفتن . يادم نميره سر يونيكد بود كه ديگه كم آوردم. اونجا بود كه راهنماي حسين رو پيدا كردم. ميدونيد اون موقع چه وبلاگهايي رو بيشتر ميخوندم ؟ يعني يه حس خاصي بهشون داشتم.
روي جاده نمناك (سامان كه بعدا يكي از بهترين دوستام شد)
عصيان ( نيما ؛ كه بعد از اون كل كل كامنتي شد آدمي كه من به حد غايت براش احترام قايلم)
صنم و شيده ( دو نفري كه من عاشق روزمرگي نوشته هاشون بودم . مخصوصا شيده. ولي هميشه از دست صنم شاكي بودم ؛ فكر ميكردم كه خيلي مغروره چون كامنت نداره)

وحالا رسيدم به جايي كه همه اينها شدن خانواده من. بايد اعتراف كنم كه زندگي من بدون وبلاگ يه جوري ناقصه. من وبلاگم رو در دنياي واقعي ادامه دادم.
آرين ترسا رو پيدا كردم ؛ كسي كه مثل برادر دوستش دارم ولي نگرانشم.
لاكي رو دچار اين گرفتاري عظيم ولي شيرين كردم؛ براي اونم نگرانم و براش هميشه دعا ميكنم.

و در آخر بايد از كسي تشكر كنم كه تو اين مدت منو تحمل كرد. فردين پدرخوانده كه تو اين مدت همه ما رو با هم اشتباه ميگرفتن.

من باز هم هستم ؛ شما هم با من باشيد؛ با خانواده پدرخونده.

سه‌شنبه، آذر ۲۵، ۱۳۸۲

در مورد دستگيري صدام و به طور كلي مسئله عراق چند ديدگاه كاملا متفاوت وجود داره :

گروه اول كل اين ماجرا و حواشي آن را يك تاتر سياسي ميدانند. اين گروه كه خود من هم به نظرات آنها گرايش دارم ماجراي حمله به عراق را يك پلتيك سياسي ميدانند. در چند سال گذشته با رواج يورو و قدرت يافتن اتحاديه اروپا از يك سو و وضعيت بد اقتصادي ايلات متحده از سوي ديگر ؛ يانكي ها را وادار
به اتخاذ تصمياتي ميكند كه خود را از اين بحران نجات دهند . از اين رو بهانه يازده سپتامبر را بوجود مياورند تا در لواي آن دستاويز بتوانند منافع خود را در معدن غني خاورميانه بيابند. آنها با اين استراتژي چند هدف را در ذهن داشتند ؛ اول اينكه از ثبات چين و هند در منطقه آسيا به عنوان قدرت نظامي بكاهند ، دوم اينكه با اين كار هم به حكومت طالبان و صدام كه ديگر نمي توانستند اهدافشان را تامين كنند پايان داده باشند و هم به دولت تازه تاسيس مشرف در پاكستان جاني تازه داده باشند ؛ كاري كه در مورد عراق با تركيه كردند. در اين ميان هم ايران را براي اهداف آينده خود به طور غير مستقيم محاصره كردند.

در تمام اين نقشه حساب شده چند ايراد ديده ميشد كه به نظر بنده تمامي آنها از اختلاف نظر در كاخ سفيد و لندن ناشي ميشود. ناتمام ماندن عمليات در افغانستان و عراق ، وجود نداشتن مدارك مستدل بزاي حمله كه به رسوايي انجاميد، در نظر نگرفتن احساساهاي مردم شرقي و نبود پايان مشخص براي هر حمله از جمله اين ايرادات مي باشد.

دستگيري صدام هم جزو مسائل پاياني حمله بود تا كل عمليات را موفق نشان دهد در غير اين صورت "سيا" تشكيلاتي نيست كه بتوان در اين مسائل آن را دور زد. آمريكا با اين كار اشتباه خود در افعانستان را پوشش داد. انفجارهاي استانبول هم خود بحث مفصلي دارد.
فروش تسليحات و خبر در مدت قبل و بعد از جنگ عوايد عظيمي را عايد ساكسونها كرد.

گروه دوم همه اين جريانات را واقعي ميشمارد و آمريكا را تحسين ميكند .

گروه سوم هم كه بين جريانات فكري دو گروه فوق در نواسان است از طرفي به جوهره سياست عقيده دارد و از طرفي ديگر در ذهن خود به دنبال توجيهي براي حمله ميگردد.

شما جزو كدام دسته هستيد؟


پ ن : تمام مطالب فوق صرفا برداشت شخصي است.

پنجشنبه، آذر ۲۰، ۱۳۸۲

نصف بطر شراب هم نتونست دندون دردم رو ساكت كنه ؛
" ليدو كائين " به غير از كار ديگه واسه دندون درد هم خوبه هاااااااا !

دوشنبه، آذر ۱۷، ۱۳۸۲

ميدوني تنها چيزي كه مردم از اول زندگيشون توش تغييري نميدن چيه ؟
طعم تكراري خمير دندون. از طعم نعنا حالم بهم ميخوره.



امروز بابام جلوي چشمم يه 25000 چوبي برام هزينه كرد !!!



تا حالا توجه كردي نشاشيدن قبل از خواب چه حالي ميده ؟ يه جوري به خودت ميگي كه نميشاشم ، سرشم نميتوني بخوري .



عاليجناب كرم دوباره داره وول ميخوره.



زندگي منشوري است دوار ؛ كون گشاد گاري رو هل بده.

شنبه، آذر ۱۵، ۱۳۸۲

ديروز (جمعه) اولين اسكي اين فصل رو بازي كردم. يه جورهايي نوبرونه بود. اولين اسكي اين فصل رو تو پيستي بازي كردم كه اصلا ازش خوشم نميايد ؛ توچال. ولي به يه چيز معتقدم و اونكه بايد اولين اسكي هر فصل رو توي توچال بازي كرد. چون به علت شيب كم و آسوني مسير بهت اجازه ميده بدن و ذهنت رو كه يك سال از برف به دور بوده كم كم و بدون هيچ استرسي با برف مانوس كني ؛ به شرطي كه هوا خوب باشه.

ديروز كه براي من به جاي يك روز تمريني يه روز كاملا سخت بود . با اون باد و كوراني كه ايستگاه هفتم بود اصلا نميشد يك متري رو ديد چه برسه به كل پيست. من با اسكي كردن تو اون هوا مشكلي ندارم ولي با بالا رفتنش با "تله سييژ" شديدا مشكل دارم. ولي روي هم رفته روز خوبي بود.

اين هم چند لينك برفي :
پيش بيني آب و هواي شهرهاي ايران -
پيش بيني آب و هواي ديزين -فدراسيون اسكي

پ ن : در ضمن ممنون از همدرديتون در مراسم مرگم ؛ فعلا بيخ ريشتونم.
پارسال اولين اسكي ام رو در همچين روزي تو شمشك ! انجام دادم . يعني از اين موقع روز 3 هفته ديرتر.

ا