پنجشنبه، فروردین ۳۱، ۱۳۸۵

حس جالبیه که آدم آرشیوش رو برای یه شخص ناشناخته بخونه و اون تمام مدت از خزعبلات چهارسال پارسالت تعریف کنه . به این میگن خودِ خودِ توهــــم

دوشنبه، فروردین ۲۸، ۱۳۸۵

تمپلیت اینجا تقریباً بعد از گذشت بیش از 2 سال عوض شد .
همش یه اتفاق بود . یه جرقه . دلم میخواست شکل اینجا رو عوض کنم ولی هیچ ایده ایی در ذهنم نبود . به هر حال علاقه ی من به رنگ مشکی باعث شد اینجا این چیزی در بیاد که می بینید .میدونم که از لحاظ فنی و ظاهری اشکالات زیادی داره ولی به قشنگی نگاه هاتون پذیرا باشید .

جمعه، فروردین ۱۸، ۱۳۸۵

موزیک اینجا برای یه مدتی تغییر میکنه .
با تشکر از آیدا .

سه‌شنبه، فروردین ۱۵، ۱۳۸۵

عکسهاي ديچيتال راحتند و سريع. ولي خيلي چيزها را هم ندارند .
نميشود ساعتها به چهره ات خيره شد. انگار به همان سريعي که گرفته ميشوند به همان سرعت هم از ياد ميروند .
دوست دارم عکسهايت را در دستانم بگيرم، بويشان کنم . آخر بوي دستان تو را ميدهند .
بايد حس حضورت را در برجستگي چهره ات لمس کرد .
نميتوانم عکس را بروي قلبم بگذارم. کاش عکست ضربان قلبم را مي شنيد.کاش عکست با من يکي ميشد .
دوست دارم نگاهت را زماني که کاغذ عکس خيس ميشود. آن نگاه نافذ به نقطه ايي مبهم با سيگاري که لذت تنهايي را به رخ ميکشد .
کاش عکسهايت ديجيتال نبود .