سه‌شنبه، فروردین ۱۵، ۱۳۸۵

عکسهاي ديچيتال راحتند و سريع. ولي خيلي چيزها را هم ندارند .
نميشود ساعتها به چهره ات خيره شد. انگار به همان سريعي که گرفته ميشوند به همان سرعت هم از ياد ميروند .
دوست دارم عکسهايت را در دستانم بگيرم، بويشان کنم . آخر بوي دستان تو را ميدهند .
بايد حس حضورت را در برجستگي چهره ات لمس کرد .
نميتوانم عکس را بروي قلبم بگذارم. کاش عکست ضربان قلبم را مي شنيد.کاش عکست با من يکي ميشد .
دوست دارم نگاهت را زماني که کاغذ عکس خيس ميشود. آن نگاه نافذ به نقطه ايي مبهم با سيگاري که لذت تنهايي را به رخ ميکشد .
کاش عکسهايت ديجيتال نبود .

هیچ نظری موجود نیست: