سه‌شنبه، فروردین ۰۸، ۱۳۸۵

The ringing of the division bell had begin



تمام اميد من براي ديدن دوباره ي تو در صداي راجر خلاصه ميشد که آن را هم از من گرفتي .

Our weary eyes still stray to the horizon
Though down this road we’ve been so many time
The grass was greener
The light was brighter
The taste was sweeter
The nights of wonderWith friends surrounded
The dawn mist glowing
The water flowing
The endless river
I hoping to High Hopes Forever and ever

دوشنبه، فروردین ۰۷، ۱۳۸۵

سیب سرخ امسال با تمام قشنگیهاش بدون تو مزه ی گند میداد .

سه‌شنبه، فروردین ۰۱، ۱۳۸۵

ایام را مبارک باد از شما
مبارک شمایید
ایام می آیند تا بر شما مبارک شوند

یکشنبه، اسفند ۲۸، ۱۳۸۴

هدف هرچقدر هم که بزرگ باشد انسان براي رسيدن به آن براي شخص خود تلاش نميکند . حتما بايد حريفي باشد . بهانه اي براي از دست دادن . ترس از عقب ماندن يا حتي عشقي که بهانه آن هدف شود .
" چلنج " . اصل زندگي همين است .

پنجشنبه، اسفند ۲۵، ۱۳۸۴

تضمین وجود ندارد .
این تنها فرصت ها هستند که واقعی هستند .

ژنرال داگلاس مک آرتور

پنجشنبه، اسفند ۱۱، ۱۳۸۴

شکلاتي باز ميکنم . دهانم تلخ ميشود. در خيسي چشمهايت غوطه ور ميگردم .
سيگاري ميگيرانم و با دودش، تمام پيچهاي چسبناک پاستاي عشق را غوطه ور ميشوم . ديگر سيب سرخي گاز نخواهم زد . دريا طوفاني است و من فقط کارگر اسکله. پلاکها را به ياد مياورم و به عشق پسرک گل فروش حسرت ميخورم . شايد چشم او بود ، يا سرخي رزهايش . ولي نه؛ زبان سرخ بود و سر سبز .
باد هست . بهاري نيست . دستکشي هست و سرما نيست .
امسال آخرين چهارشنبه را آتشي خواهم افروخت . اهورا را شاکر خواهم بود و راس مثلث نيک را تکميل خواهم کرد . کردار . کرداري که نه بيانگر پندار بود و نه گفتار . شايد تراوشات ذهنم احساست را با نم محبت تر کند.
خاطراتم بوي ياس ميدهد و عشق بازي ايي به سبک مولن روژ .
همه را دوست دارم . راستي چه همه خاطره داشتيم ما و چه افتخاراتي که از آن من بود . نشانهايم را کندند . تبعيدم کردند به جزيره ايي دور در گوشه ايي از ذهن .
کاش کسي پيدا شود که سرباز خوبي برايت باشد ... کاش