چهارشنبه، شهریور ۰۸، ۱۳۸۵

اين دل صاب مصب ما نميدونم چرا با زبونمون جور در نمياد. چپ ميريم ، راس ميريم ميزون باشيم ولي باز يه نيش ميزنه و هرچي نعشگي طرفه مي پرونه.
بعضي وقتا ميگم که بايد از اين طهرون لعنتي زد بيرون . ولي خيالاتي ميشم . يعني ميفهمم که خيالاتي شدم . طاق آسمون هر کوفتي بري همين رنگه .
اصلا رنگ رنگ دله. دل کجاست ؟ طهرون.
رنگش چيه ؟ خاکستري . مثل جوگندمي زلفهاي حاجي .

که همش احترومه و عزته . پس نه دار و درختهاي شمال و نه باد رودخونه ي جاجرود ؛ هيچ کدومش نميتونه ريخت دلت رو عوض کنه .

داداش بايد اهل دل بشي . اهل همين خراب شده . باش و احتروم و عزتش رو نگه دار . بزرگ ميشي ، عزيز ميشي . غولوم زبونت نباش که تاج و تخت دِلو ميريزه بهم .

ببين نوکرتم ؛ حکايت دل و زبون جداست . شوما با دل ما باش من خودم زبون رو رامش ميکنم .

شنبه، شهریور ۰۴، ۱۳۸۵

جمعه، مرداد ۲۰، ۱۳۸۵

نميدانم چه شده است که آستانه ي تحملم شديدا کم شده است . هر موضوعي مرا شديدا براشفته ميکند. سريع از کوره درميروم و بي منطق مخالفت ميکنم .
ميدانيد ، آخر خيلي سخت است که براي چيزي که سالها در وجودت نهادينه شده توضيح منطقي بياوري. دليل اين همه بحث گريزي را خوب ميدانم .
مطالعه ام شديدا کم شده . چه از نوع کتاب و مجله و چه از نظر اينترنت . به دانسته هاي قبلي خود اکتفا ميکنم ، غافل از اين که آنها ذخيره ي خوبي براي بحث هاي امروزي نيستند .
شايد گذشت سن و دغدغه هاي روزمره ي زندگي هم عاملي است که ديگر براي من حوصله ايي براي بحث نميگذارد .
ميدانم که خيلي بد شده ام . نمي خواهم در اين وضعيت بمانم . از او هم به خاطر تمام گذشت هايش متشکرم . به خاطر تحمل فوق العاده اش . من به کسي کار ندارم که در چه موقعيتي است يا استرس يک تصميم گيري چقدر به او فشار مياورد؛
مهم اين است که من شرايط حال او را درک کنم و بهترين برخورد را داشته باشم .
روي آتش برافروخته نبايد هيزم ريخت .
اين روزها زندگي بيشتر شکل واقعي به خود را ميگيرد . از دلبري و نازکشي ها دوران آشنايي کمتر خبري هست .
اين روزها بحث خود زندگي است . نشان دادن علايق واقعي خود و بروز برخي واکنشها که جدا از تمام رنگ و لعاب هايي که براي خود ترسيم کرده ايم به وقوع ميپيوندد ، کم کم خود واقعي يمان را نمايان ميسازد .
به نظر مي رسد انتخاب بر اساس آگاهي از تمام پستي و بلندي هاي روح شخص مقابل و شناساندن موج سينوسي اخلاق خود به او ؛ انتخابي را رقم ميزند از سر آگاهي . آگاهي اي که لذت درست يک انتخاب را همراه با حس خوب احترام و درک شدن به همراه دارد .
مهم اين است که تفاوتهاي همديگر را باور داشته باشيم و از برخورد اين تفاوتهاي نردباني بسازيم براي پيشبرد زندگي . مهمترين چيزي که از اين مورد مسئله ايي خطرناک ميسازد اين است که هر کدام سعي بر اثبات دلايل خود به صورت غيرمنطقي ولي در عين حال در پوششي از منطق گرايي کلي بنماييم . که در اين صورت زندگي به ميدان جنگي بدل خواهد شد که هيچ برنده ايي نخواهد داشت . از تفاوتتان با ديگران لذت ببريد . شما نيمه ي گمشده ي ديگران هستيد .

سه‌شنبه، مرداد ۱۰، ۱۳۸۵


خسته ام از همه ی باید و نباید ها . خسته از همه ی هنجارهای تخمی .
از چک ، قرار داد ، کار ... و پر از حرفهایی که حجمش بیشتر از قفسه ی سینه ام است . نامحرم ها لطفاً getaway