سه‌شنبه، تیر ۰۸، ۱۳۸۹

Neutral

باید امروز بنویسم . امروز که حالم خوب است . امروز که مابین ششم و دهم تیرماه است .
امروز که سال پیش اش برایم برزخی بود. بنویسم که یک سال گذشت از نبودن و ندیدنت .
بنویسم که حالم خوب است درست مثل آن زمان تو ... بنویسم که زندگی‌ایی دارم بس دوست داشتنی
حداقل با آرامش. بنویسم که مدتها است که برای خودم زندگی می کنم به قولی همه چی آورمه ..
بدون اینکه حتی یاد اون روزه‌ها اذیتم کنه ، بدون اینکه جای خالیت ناراحتم کنه
امروز خالیم ؛ خالی از هر جور عشق و تنفر . فقط دوستت دارم . مثل یه دوست محترم
به هرحال زندگی ادامه داره ...

باید امروز می نوشتم. چون پریروز حالم خوب نبود ... پس فردا را هم نمی دانم.

هشتم تیرماه هشتادونه - طهران !!!

چهارشنبه، تیر ۰۲، ۱۳۸۹

... will go on

نگرانی که ضمیمه ی دل است کاری نمی توان کرد.
کند و کاوی نیست وقتی چشم و گوش ات اجین شده باشد با این کلمات و نوشته‌ها.
کنجکاوی برای ناشناخته‌ها است . آشنای قدیمی را که شخم زدنی نیست ؛
فقط به قول خودت حرف های دلمه بسته روی دلم است که گاه و بیگاه رو میشود.
زنگ خواهم زد فقط محض احوال پرسی و شایدم یادآوری روزهای خوب گذشته.
در هر صورت دوری همیشه دوستی است.

پ ن : کامنتی درباب خاموشی بهترین وبلاگ عمرم

یکشنبه، خرداد ۲۳، ۱۳۸۹

مرثیه ایی برای یک رویا

به گمانم باب دیلن مُرد ؛ سال پیش پدرخوانده هم مُرده بود.

یکشنبه، خرداد ۱۶، ۱۳۸۹

شاید وقتی دیگر

نمی شد توی یک ماه دیگه میرفتی ، مثلا آبان یا آذر ؛
حالا نمی دونم غم رفتن تو رو بخورم یا این امتحانات کوفتی آخر ترم رو .