دوشنبه، آبان ۰۱، ۱۳۸۵

ماه مبارک سخت منفعل ام کرده . اینروزها سخت غرق هارد 360 گیگی ام هستم . مثل کودکی که در باغی بزرگ رهایش کرده باشند و سی پی یو ایی که سخت سکته زده و ازفول کش به سلرون تبدیل شده ! مزه ی بایوس را زیر دندان هایم حس میکنم . پلیور جدیدم سخت ذوق زده ام میکند . دوست ندارم حالا حالا در هر جایی به تن کنم . کم کاری ها و بی دقتی ها در این ماه به اوج رسیده . همه عصبی هستند . من هم جزو همه . اگر خدا بخواهد اتفاقات جدیدی رخ میدهد . استارت کتاب خوانی ام دوباره زده شده . " ناطور دشت " سلینجر تمام شد . " عشق ، سالهای وبا " ی مارکز شروع شد . هر چند که در این مورد بسیار بسیار با این دخترک که این روزها قلمش به راستی به معجزه میماند فاصله دارم . در این یک ماه از عهدی که با خودم در ابتدای سال بستم بسیار دور شده ام . کـــَل کــــَل ممنوع . انتهای هفته موبایلم را خاموش خواهم کرد و در خنکای باد پاییزی به سفرخواهم رفت . روزهای فرد را بیشتر دوست دارم . برگهای زرد{به اتفاق تو } نوید بخش روزهای شادی خواهند بود .
این پراکنده های ذهنم را مینویسم تا شروعی باشد برای شکستن سکوت قلم . این ها را بگذارید به حساب یک جور کلینینگ روحی .
عادت کرده بودیم . فراموش شد . باشد تا دوباره به قلم معتاد شویم .

جمعه، مهر ۱۴، ۱۳۸۵

« بايد بنويسم ». كاوه اين را از جايي ميگويد، كه بنويسد . و من روزهاست بايد را توي سرم دور ميزنم بنويسم . بايد بنويسم وگرنه دستهايم بوي نا ميگيرند . وگرنه نگاهم نمور ميشود . وگرنه صدايم عادت ميكند به عادي . بايد بنويسم فشار بياورم انگشتهايم را به روان نويسم را به كاغذ.بايد به مغزم فشار بياورم . بايد كلمات مچاله را باز كنم ردّ چروكشان را بگيرم به خطي برسم براي بنويسم . بايد بنويسم : دستهايم بوي نا بگيرند؛ ميترسم از نا . بايد از نا دستهايم را بگيرم؛ ببرم از نا نگاهم را بدزدم . از نا صدايم را بردارم بلند كنم تا ته. بايد داد بزنم در خودم . بايد بنويسم: چقدر داد دارم! بايد بنويسم: داد. بايد از اول بنويسم يادم بيايد.بايد بنويسم: الف.بايد بنويسم: با . بايد از بابا آب داد بيايم تا بيست و هفت ساله ي حالا. بايد كلمات را پشت سر هم رديف كنم تا از نفس بيفتند . بايد از الف بنويسم تا يا . يا تا از نفس بيفتم فشار بياورم به عضلاتم حجم متراكم مانده را بپاشم از خودم جان بگيرم . بايد جان بگيرد زبانم كرخت نماند .بايد جان بگيرد صدايم نميرد.بايد دستهايم نا بگيرند. دستهايم نا بگيرند. دستهايم دستهايم دستهايم نا بگيرند. بايد دستهايم را بگيرم بلند شوم پا به پاي كلمات رَج بزنم . بايد راه بيفتم . بايد حجم متراكم مانده را بنويسم وا نمانم از تازه ، از تا*.
*- تو


برگرفته از بلاگ پاندا