Godfather
An iranian weblog about everything.
جمعه، مهر ۲۶، ۱۳۹۸
سک سیاه
پنجشنبه، تیر ۱۲، ۱۳۹۳
اولین سالگرد جاودانگی
چهارشنبه، اردیبهشت ۳۱، ۱۳۹۳
یک ماه آغازین
یکشنبه، اسفند ۲۵، ۱۳۹۲
Time is Over | خداحافظی
چهارشنبه، اسفند ۲۱، ۱۳۹۲
رها ، رها ، رها من
چهارشنبه، بهمن ۰۹، ۱۳۹۲
زندگی یا آینده ؟
دوشنبه، دی ۳۰، ۱۳۹۲
کندن از روزمرگی ها
شنبه، تیر ۱۵، ۱۳۹۲
Done
بالاخره تموم شد. دوران نامزدی با همه شیرینی و سختیهاش تموم شد. 12 تیر 92 بعد از چهار سال و یک هفته دوستی و نامزدی (ششم تیر هشتاد و هشت و 21 بهمن 90 ) سالن رویای آبی شروع زندگی مستقل دو نفره ما بود.
جشن با همه سختیها و بی پولی و حرص و جوشها به خوبی برگزار شد. مراسم باغ آخرشب هم با اعلام نامزدی پارسا و هلیا بی نظیر شد.
خوشبختیم که خانواده بی نظیری داریم و من از همه مهمتر خواهر نازنینی دارم که با یه دنیا عوصش نمیکنم.
افسردگی بعد از عروسی داره سراغمون میاد. ماه رمضون نزدیکه و این قضیه رو سخت تر میکنه. شاید رفتیم سفر.
دوشنبه، تیر ۱۲، ۱۳۹۱
اولین پست دونفره
۴ماه گذشت از شروع زندگی جدید. شروعی دوباره و نو .
شروعی که روز به روز تازه تر میشود . هنوز هم این وصل متل خوابی شیرین نیم روزی است. باور نمیشود کی خوابم برد و چه زمان بیدار شدم. ولی همه چیز در نهایت آرامش پیش رفت .
خانواده ایی که دوستشان میدارم و همسری که بیشتر .
روزگار خوب است.فقط درد است که گه گاهی امانمان را میبرد. اختلافاتی هست ولی بیشتر یکی بودن است و بس. مهم این است که همدیگر رو تحمل نمیکنیم. دلمان برای با هم بودن می تپد. پس دردها تمام خواهند شد.
این روزها پی خانه هستیم. بودجه مان محدود شرایط خرید سخت . ولی آنطورها هم نیست که نشود. هزینه ها کمی بیشتر شده. مدیریت میخواهد.
دغدغه ها یکی است . حرف دل یکی . فقط بعضی وقتها عملکردها متفاوت است. من احتیاج به تنهایی بیشتر دارم.به فکر روزانه بیشتر. به هیجان بیشتر. به لبخندهای روزانه بیشتر. هر چند همراه با درد. نه اینکه الان اینها نباشد; هست. من توقع ام زیاد است. به هر حال گذشت بخشی از زندگی دو نفره است.
دوشنبه، شهریور ۲۱، ۱۳۹۰
سهشنبه، تیر ۰۷، ۱۳۹۰
Hi to your babye day
ششم تیرماه نود
پنجشنبه، اردیبهشت ۰۸، ۱۳۹۰
دوشنبه، فروردین ۰۱، ۱۳۹۰
دهه هشتاد ، نوروز نود
دهه هشتاد تمام شد . دهه ایی که تو اون عاشق شدم ، شکست خوردم ، جوونی کردم و پخته شدم . تمام اتفاقهای بزرگ زندگی ام در این دهه شکل گرفت . در این دهه نوشتن رو شروع کردم . علاقه هام شکل گرفت . نوع عاشقیم رو پیدا کردم . ترانه ها برام خاطره ساز شد . رایجه ها شکل گرفت . دوستام رو پیدا کردم و به خیلی از چیزهایی که می خواستم رسیدم و خیلی گافها رو دادم؛ کلا از این ده سال راضی ام. ده سالی که برای طی کردن دوره جووونی بهش نمره هفتاد می دم .
برای پدر و مادرم طول عمر و سلامتی ، برای دوستام پیشرفت و شادی و برای همه ی عشاق وصال و خوشبختی آرزو میکنم .
امیدوارم سال دیگه که نه بلکه ده سال دیگه همچین روزی ، تو آستانه چهل سالگی وقتی که دارم این نوشته رو میخونم از دهه نود به خوبی یاد کنم .
پنجشنبه، اسفند ۲۶، ۱۳۸۹
شنبه، دی ۲۵، ۱۳۸۹
شنبه، دی ۱۸، ۱۳۸۹
جمعه، دی ۱۷، ۱۳۸۹
دامن قرمزش
اون شب قضبه رو جدی نگرفتم. تازه عروس بود. پسره هم تو این مدت خودش رو خیلی معقول نشون داده بود.
تازگیها چند وقتی بود که شبها آنلاین می دیدمش . باز هم جدی نگرفتم.
خواستم تو گودر نت بذارم "ژانر آدمهای متاهلی که شبهای جمعه تا یک نصفه شب آنلاینن" ؛ دست دست کردم.
که بهم پیغام داد و درد دل شروع شد . سرتو درد نیارم . پسره پر توقع و خاله زنک ، بی درآمد و جو گیر و از همه بدتر دست بزن و عربده کش . و نهایتا قصد به طلاق.
حالم خوب نیست . دارم خفه می شم . فانتزی کودکی من در حال پرپر شدن بود . عشق کودکی من جاش اینجا نبود.
وقتی گفت تو متولدین فلان ماه رو که می شناسی , می خواستم بگم که من فقط آدمهای این ماه رو میشناسم .
دوشنبه، دی ۰۶، ۱۳۸۹
شنبه، آبان ۲۲، ۱۳۸۹
Lady in Red
امروز بعد از یک سال و چهار ماه و دوازده روز دیدمت . همان برق نگاه ، همان لبخند و همان متانت .
نه نفرتی بود و نه خشمی . همه احترام بود و محبت و تمام ...
شنبه بیست و دوم آبانماه هشتاد و نه
چهارشنبه، مهر ۲۱، ۱۳۸۹
Last Resistance
کاری بود که می توانستم و نکردم . التماسی مانده بود ، اصلا چیزی از من مانده بود ؟
اتفاقی بود که افتاده بود و من با چنگ و دندان مقاومت می کردم .
حال فکر میکنم شاید طرفی بود که در آن کارزار میشد بست و من نبـستم .
مبادا تدبیری می شود کرد و من نمیکنم ...